سیدامیررضاسیدامیررضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

عشق ابدی من

شادم چون زندگی جریان دارد. لذت میبرم از نفس کشیدن چون خدایی دارم.

اخرین روزهای سال 91

سلام امیررضای مامان عزیزم سرمون خیلی شلوغه. ببخشید برا خرید نبردمت و گذاشتمت پیش مادر جون و عمه جونیا. اخه هوا زیاد جالب نبود ترسیدم خدایی نکرده مریض بشی پسر عزیزم دادم برات تقویم طراحی کنن.هفت تا چاپ میکنم تا به فامیل هامون بدم. دیشب بابایی برات یه عروسک خوشگل از شخصیت های عصر یخبندان رو خرید خیلی با نمکه لباس هم اونقد داشتی که برات نخریدیم شاید ارومیه چیز خوشگل ببینم برات بخرم عزیز دلم. ارزو میکنم تو سال جدید لبات بخنده و چشای نازت اشک نبینه عمر مامان و بابا تویی امیررضا جان اندازه ی دنیا دنیا دوست داریم  ...
27 اسفند 1391

یه گلایه ی کوچولو

سلام به همه ی همه ی اونایی که میان و عکسای انگور بابا رو میبینن دستتون درد نکنه لطف میکننین منت میذارین ولی اخه چرا نظر نمیذارین؟؟؟؟ من شرمندتون میشم ............. راستی فامیلای عزیز به گوش باشین چهارشنبه سوری میام ارومیه. خیلی خوشحالم خدا کنه امیررضاپسر خوبی باشه و اذیت نکنه فقط نظر یادتون نره عزیزان من ممنونم از تک تک عزیزان دایی رضا و سپیده جونو فاطمه جونم دختر دایی عزیزم که خبر دارم میان وسامو میبینن. دستتون درد نکنه.   دوستای عزیز وبلاگی ممنون و منت دار شما هم هستم که تنهام نمیذارین  و این هم کارای اقا امیررضا. وقتی چیزی رو میخواد اینطوری میکنه   ...
20 اسفند 1391

البوم عکس سید امیررضا جانم

سلام امیررضای عزیزم. این روزا روزای پایانی سال1391  این سال هم با همه ی خوشی ها و خرمی هاش داره به پایان میرسه وبرگ دیگه ای از عمر ما ادمها ورق میخوره امیدوارم برا همه سال خوبی بوده باشه امسال اولین سال بودنت در کنار سفره ی زیبای هفت سینه امیدوارم سرسبز و خرم باشی عزیزم پارسال این موقع ها 7 ماهه بودی عزیزدل مامان........ یادم میاد بابایی گیگیلی صدات میزد یادش بخیر بابا محسن تو خونه تکونی عید کلی کمکم کرد چون مهمون داشتیم و بابا جون و مادر جون و دایی و خاله از ارومیه اومدن خونمون اقای امیری اینام همراهشون بودن راستی چه زود گذشت..... سال قشنگی بود برا خونواده ی ما. ایشالا سال 1392 بهتر و پرپول ...
17 اسفند 1391

مبارکه مبارک..........

سلام دوستای گلم  امیررضا جان امروز اولین مروادیدشو نمایان کردو همه رو خوشحال کرد منم سرگرم خونه ام.... کاش جامون مشخص میشد براش یه جشن دندونی میگرفتم. عکساشو در اولین فرصت براتون میذارم. دوستتون دارم  ...
11 اسفند 1391

دعوت به مسابقه

سلام دوستای عزیز هدف من از ساختن این وبلاگ این بوده که خونوادم و اهل فامیلم بتونن عکسای امیررضا رو ببینن و با من ارتباط داشته باشن اگه نی نی وبلاگ نبود نمیدونم چی میشد حتما دق میکردم چون خیلی فاصله هست از اصفهان تا ارومیه ممنونم نی نی وبلاگ که هستی  من از آرشا جون عطا جون  امیرناز سه عزیزی که به مسابقه دعوت شدن     ...
7 اسفند 1391

ماه آخرسال 1391

سلام به پسر گلم و دوستای عزیزم امیررضاجانم مامانی این ماه خیلی ماه بدی برامون بود صاحب خونمون گفت باید تخلیه کنیم یه نفر خدا نشناس که خدا ازش نگذره مادر جونم هم خونه ی ما بود بیچاره اونقدر زحمت کشید واسه خونه تکونی عید که اخرش هم هیچی........ ما قراره بریم خونه ی پدر شوهرم بشینیم تا یه خونه پیدا کنیم. اونایی که منو میشناسن و صاحب خونمونو برن بهش بگن که ازش نمیگذرم و حلالش نمیکنم.این حق همسایه داری نیست .ماتا تیر ماه مهلت داشتیم ولی نذاشت بشینیم الهی که همه صاحب خونه بشن تا گیر همچین ادمای خدا نشناسی نیفتن... دیگه حوصله ندارم بیام مطلب بنویسم.  این تصویر نمایی از ورزشگاه نقش جهان اصفهانه که کاراش...
5 اسفند 1391
1